سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دلمشغولی های من


 Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service


 

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

 Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service


 

 


 



 



 



 


 


 





 

 


 

 


 


 

 


 


 

 


 

 


 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 88/3/11ساعت 3:29 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) | |

 

گفتم: خسته‌ام  
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
    
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.


 


گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
    
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.


 


گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
    
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.


 


گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
   
  .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.


 


گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
    
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.


 


گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ 
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
     
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.


 


گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
    
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.


 


گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
     
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.


 


گفتم: دلم گرفته  
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
     
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا  شاد باشن (یونس/58) ::.


 


گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله   
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
     
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.


 


گفتم: خیلی چاکریم!   
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:


و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.

 

گفتم:...

دیگه چیزی برای گفتن نداشتم....... 

 اما چرا ...   

 دوست دارم  


نوشته شده در شنبه 87/7/27ساعت 10:30 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) | |

دیده بگشا،

کو دل که دهد گوش به آوای خدا

نقل است که پیر مردی خارکن با پشته‌ای خار از دهی می‌گذشت. در میدانگاهی ده، بالای بام یکی از خانه‌ها دخترکی به این سو و آن سو می‌دوید که ناگهان پایش سر خورد و از بلندی سقوط کرد. پیرمرد خارکن که ناظر این واقعه بود، در دم دستهایش را به آسمان بلند کرد و فریاد زد:

"خداوندا حفظش کن."

که در جا دخترک مابین زمین و هوا معلق ماند تا مادرش و همسایگان او را گرفتند.

روستائیان که در میدانگاه بودند و از ابتدا هم سقوط دخترک و هم دعای پیرمرد و کرامت نفس گرم او را می‌دیدند، با فریاد شادمانی و دعا و صلوات گرد او حلقه زدند و هر یک با تصور اینکه به خضر نبی(ع) یا معصومی از اولیای خدا برخورده‌اند، دست تمنا و حاجت خود را به سوی وی دراز کرده و با لمس وی به نیت تبرک اشک شادمانی و حیرت می‌ریختند!

پیر خارکن که چنین دید، فریاد زد: شرم کنید جماعت، مگر من پیغمبرم که چنین می‌کنید؟!

مردم فریاد زدند: اگر پیغمبر هم نباشی از اولیای خداوندی؛ چراکه ما همگی معجزه و کرامت تو را دیدیم!

پیرمرد جمعیت را از خود دور کرد و گفت: من هم ولایتی شما هستم، نامم فلان و اصل و نسبم فلان است و در همین ده پایین ساکنم. هزار بار مرا دیده اید ـ هفتاد سال است این راه را می‌آیم و می‌روم.

سپس عده‌ای از اهالی را به نام صدا کرد و آمدند و بر صدق گفته‌اش گواهی دادند. جماعت، متحیر و ناباورانه به وی نگاه می‌کردند تا اینکه یکی از همان آشنایان پرسید: ما که تو را می شناسیم و صداقتت را گواهی کردیم، ولی ما نیز نمی‌دانیم تو که پیر خارکن هستی چگونه چنین کرامتی به انجام رساندی؟!

پیرمرد سری تکان داد و گفت: کدام کرامت؟! درخواستی بود که دوستی از دوست خود کرد ـ او هم پذیرفت و اجابت کرد.

پیری دیگر جلو آمد و گفت: ای مرد خدا، ما هم اهل ایمانیم، اما چنین اجابتی را هیچگاه ندیده و نشنیده بودیم.

پیر خارکن اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هشتاد و اندی از عمرم طی شده، از زمانی که خود را شناختم هرچه او نهی کرده بود، انجام ندادم و هرچه او امر کرده بود، گردن نهادم. عمری بندگیش را کردم و هرچه خواست اجابت کردم او نیز خواست مرا اجابت کرد... این گفت و برفت!

دیده بگشا!

آوای خدا همیشه در گوش دل است

کو دل که دهد گوش به آوای خدا!


نوشته شده در شنبه 87/7/27ساعت 10:27 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) | |

مقصر این وضعیّت کیست ؟

حقیقت این است که نمی شود مقصّر مشخصی پیدا کنیم و انگشت روی شخص خاص یا نهاد خاصی بگذاریم ؛ چرا که عوامل مختلفی برای پیدایش این شرایط دست به دست هم می دهند. به اعتقاد من همه ما مقصّریم . خانواده ها مقصّرند ، آموزش و پرورش مقصّر است ، رسانه ملّی ، نهادهای فرهنگی ، مدیران و برنامه ریزهای امور فرهنگی و اجتماعی ، مساجد ، مدارس ، حوزه ها ی علمیه ، دانشگاه ها و همه همه مقصّریم .

چرا ؟! برای این که همه ما فضای جنسی را تقویت کرده ایم و فضای انسانی را مورد بی مهری قرار داده ایم . به عنوان مثال در مناسبات خانوادگی ، هر ابراز علاقه ای را محرکی جنسی تلقی کردیم و موجب شدیم در خانواده ظهور عشق ، منحصر به کار کردن برای هم و نهایتاً گفت و شنود های روز مره بشود . مناسبات عاطفی و فیزیکی مانند در آغوش گرفتن و بوسیدن ، میان والدین و بچه ها به بهانه های واهی مثل این که : دیگه بزرگ شده، این لوس بازی ها یعنی چه ؟، این حرکات زشته ! ، عادت می کند و ...  تعطیل شده است . رابطه والدین در برابر دیدگان بچه ها به روابطی خشک و رسمی بدل شد . چرا؟ چون ما فضا را جنسی کرده بودیم و در این فضا کنار هم نشستن زوجین ، دست انداختن و تکیه دادن به شانه هم ، بوسیدن گونه ، دست و یا حتی پیشانی یکدیگر، استفاده از واژه های محبت آمیزی مثل : عزیزم ، دوستت دارم و قربون و صدقه رفتن های پر عاطفه ، همه و همه حرکاتی محرک و جنسی تلقی می شود . در صورتی که این مناسبت در فضائی غیر جنسی تجلّی روابط پاک و عاشقانه والدین با یکدیگر و با فرزندانشان است . عشقی که همه ما به آن احتیاج داریم .

این عشق نیست .

تازه این در خانواده های است که درگیر مشکلات اخلاقی و منازعات و کشمکش های فراوان میان والدین یا میان والدین و فرزندان نیستند ! خانواده هایی که دچار چنین مشکلاتی هستند خودشان یک پروژه مستقل اند .


کودکی که در خانواده ، معنی عشق و عاطفه را یاد نمی گیرد ، معنی وفاداری ، دوست داشتن و پاک بودن را یاد نمی گیرد ؛ کودکی که ابراز عشق پدر و مادر را در فضائی غیر جنسی تجربه نمی کند ؛ کودکی که از بوسه و آغوش پدر و مادر سهم اندکی دارد ، هرگز تفاوت عمیق بین عشق و روابط سودجویانه را ادراک نخواهد کرد . این در حالی است که روایات اسلامی و سیره نبی مکرم و امامان معصوم و علماء و دانشمندان ما مشحون از دستورات لطیفی است که روابط عاطفی میان زوجین و والدین و فرزندان را تحکیم می کند و حتی برای هر بوسه پدر و مادر بر روی فرزندش ، درجه ای در نزد خدای سبحان را نوید می دهد و نگاه محبت آمیز فرزندان به والدین و والدین به یکدیگر را عبادت می شمارد .

از این بدتر آن که وقتی همین بچه ها با کرور کرور نیازهای عاطفی ارضاء نشده بزرگ می شوند و برای جبران خلاء های عاطفی به در و دیوار می زنند و چه بسا به خطا می افتند و به جای انتخاب عشقی پاک ، به دامن دوستی ها و روابط مخاطره آمیز امروزی می افتند ، برخی از والدین به خیال تأمین آنچه خودشان از جوانشان دانسته یا نداسته دریغ کرده بودند مجوز چنین کاری را صادر می کنند و گاهی خودشان هم در عمق یافتن آن سهیم می شوند تا شاید بدینوسیله کمی از آنچه را که تباه کرده اند بازسازی کنند .

از خانواده ها که بگذریم باید به سراغ آموزش و پرورش و سایر نهادهای فرهنگی برویم . یک کودک حدّاقل 11 تا 12 سال تحت برنامه های رسمی آموزش و پرورش قرار دارد امّا ما هیچ برنامه ای جز آموختن برخی اطلاعات علمی برایشان نداریم . به تعبیر دیگر فقط آموزش علمی داریم و نه پرورش یا آموزش زندگی . گذشته از این که همین فضای جنسی در آموزش و پرورش ما هم ناخودآگاه ترویج می شود تا جائی که اسم پسر یا دختر با باری از معنای جنسی همراه میشود .

اگر بخواهم در تحلیل نقش هر یک از نهاد هایی که اسم بردم وارد بشوم فرصت بسیاری می خواهد . همینطور تحلیل جریانهای فکری مختلف مانند فمینیسم ، اومانسیم و پراگماتیسم... که در پیدایش چنین شرایطی دخیل هستند خود داستان مفصل دیگری است .

به هر حال نمی شود یکی را مقصّر دانست .غیر از این که به نظر من به دنبال مقصّر گشتن دردی از امروز ما را دوا نمی کند بهتر است به جای مقصّر ، به جسجتوی راه کارهای درمان این مشکل باشیم .

یکی از جامعه شناسان ، اصلی ترین دلایل این دوستی های بی رویه و سودجویانه را تبلیغ ازدواج موقت و تابو کردن عشق اصیل خودمان می دانند . نظر شما چیست ؟

بینید این جا چند مسأله مطرح است که باید به همه آنها توجه کرد . فقه ما مسأله محور است و این از نقاط قوّت فقه ماست . یعنی این که فقه بر اساس مسأله جواب می دهد و با در نظر گرفتن تمام اجزاء سؤال و نسبت به همان شرایط و اجزاء پاسخ می دهد . وقتی پرسیده می شود که آیا ازدواج موقت در اسلام جایز است یا نه ؟ فقهاء معظم پاسخی را ارائه می کنند که از متن منابع اسلامی و با در نظر گرفتن شرایط مسأله استنباط می کنند . شاهد عرض ما این است که در بسیاری از استفتائات شما با واژه ( بنا بر فرض مذکور ) مواجه می شوید و این یعنی این که ، پاسخ ما بنا بر فرض و مسئله مطرح شده و با در نظر گرفتن شرایطی که در مسأله وجود دارد ، حکم آن چنین یا چنان است .

در مورد سؤال از این که آیا ازدواج موقت در اسلام جایز است یا نه ؟ ثوابی بر آن مترتب هست یا نه ؟ و امثال آن پاسخ آری است . به هر حال بر اساس قرآن کریم و روایات معصومین مسلّماً ازدواج موقت امری مباح است . یک ازدواج است مانند ازدواج دائم اما با یک سری تفاوتهای شکلی و حقوقی . ازدواج موقت به عنوان یک راه رسمی در اسلام مورد توجه نیست بلکه راهکاری پیشگیرانه است تا جامعه به فساد روابط و آمیزشهای نامشروع مبتلا نشود . چیزی که هست در ازدواج موقت ممکن است مشکل یک بخش جامعه – یعنی مردها –  و گروه کوچکی از بخش دیگر - یعنی زنهای شوهر کرده ای که حالا بی سرپرستند و به حمایت همسرانه نیازمند اما علاقه به تعهدات سنگین ازدواج دائم ندارند  - حل بشود اما مشکل بخشی از جامعه مردان یعنی آنهایی که می خواهند بغیر از همسر دائمشان هیچ تجربه جنسی دیگری نداشته باشند و نیز مشکل عمده دختران را حل نمی کند .

اساساً در اسلام اصل بر ازدواج دائم است نه موقت . اما اگر کسی در شرایطی قرار گرفت که قادر به خویشتنداری نیست ، شرایط ازدواج دائم را هم ندارد و راه کار حرام هم مهیاست ، ازدواج موقت راهکار دینی برای عبور از این بحران است . ازدواج موقت هرگز برکات ازدواج دائم را ندارد . علاوه بر برخی حقوق ازدواج دائم که در ازدواج موقت نیست محدودیت زمانی آن ، عدم آرامش و ثبات روانی را به ارمغان می آورد.

بله من هم فی الجمله با نظر ایشان در تأثیر نامطلوب ترویج ازدواج موقت در شرایط حاضر موافقم چرا که ازدواج موقت بیشتر جنبه جنسی دارد تا جنبه عاطفی ، درست بر خلاف ازدواج دائم که جنبه عاطفیش بر جنبه جنسی اش برتری دارد و بر همین اساس ترویج چنین چیزی می تواند در جنسی کردن معنای روابط میان زنان و مردان یا دختران و پسران تأثیر فراوانی بگذارد ؛ اما این توافق به آن معنا نیست که قبول کنیم تنها عامل یا مؤثر ترین عامل رواج یافتن چنین ارتباطاتی ترویج ازدواج موقت بوده . امروزه از رسانه های تصویری و الکترونیکی گرفته تا بازی های رایانه ای ، از کتابهای رمان تا فیلمهای سینمائی و تا طراحی لباس ها و لوازم آرایشی و حتا تبلیغات اجناس متنوع داخلی و خارجی و ... در جنسی کردن فضای جامعه تأثیرات شگرفی دارد . حالا آیا می توان گفت در میان این همه ، قوی ترین عامل جنسی شدن فضا و درافتادن روابط عاطفی و عشق اصیل ما به دامن روابط سودجویانه و بی بند و بار امروزین ، ترویج ازدواج موقت است ؟ آیا بر فرض محال اگر اساساً ازدواج موقت را تحریم می کردیم فضای جامعه تمام اسباب دیگر را که نام بردم نادیده می گرفت و به فضائی غیر جنسی بدل می شد ؟ آیا در جاهای دیگر غیر از ایران و غیر از پیراون مذهب حقّه تشیع ، که اصلاً نامی هم از ازدواج موقت نیست فضای جنسی فضای غالب روابط دختران و پسران نیست ؟ مؤثر دانستن نقش ترویج ازدواج موقت در جنسی شده فضای اجتماع به این معنا نیست که باید از مشروعیت چنین عملی چشم بپوشیم و شرایط را به نحوی تغییر دهیم که اگر کسی به این عمل مباح تن داد احساس گناه کند.

در خصوص تابو شده عشق اصیل البته کاملا موافقم . ( این قسمت در اصل مصاحبه مطرح نشد ، اما به یاری خدا در سؤالی خارج از پرسشهای مطرح شده به شکل مفصلی به آن خواهم پرداخت ).


... ادامه دارد


نوشته شده در شنبه 87/7/27ساعت 10:24 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) | |

فتبارک الله احسن الخالقین

بعضی آدم‌ها عادت دارند در مجهولاتشان به دنبال خدا بگردند؛ اما تا وقتی مشکلی وجود نداشته باشد، ابهامی در میان نباشد، خطری تهدیدشان نکند، به سراغ خدا نمی‌روند. تا وقتی همه چیز بر وفق مراد است و برای سوالاتشان پاسخی دارند، کاری به کار خدا ندارند. اما همین‌که به چیزی رسیدند که ناشناخته بود، یا سوالی داشتند که جوابی برای آن پیدا نکردند، یا چیزی منافشان را به خطر انداخت، پای خدا را به میان می‌کشند و یادشان می‌افتد خدایی هم هست.

اگر از یکی از ایشان بپرسی این نانی که سر سفره است، از کجا آورده‌ای، می‌گوید نانوا آرد را می‌پزد. اگر سوال کنی آرد از کجا می‌آید، جواب می‌شنوی که آسیابان گندم را آرد می‌کند. حالا بیا بپرسیم گندم چگونه ساخته می‌شود. این‌بار پاسخ می‌دهد کشاورز با استفاده از بذر و خاک و آب و آفتاب گندم می‌کارد. تا این‌جا همه چیز روشن است. دانش و تجربه‌ی او پاسخی برای هر سوال پیدا کرده است.

حالا یک گام جلوتر بردار و از چیستی و آفرینش خورشید بپرس. ... احتمالاً خواهی شنید خورشید آفریده‌ی خداست. نعمتی است که خدای بزرگ و مهربان برای آدم‌ها خلق کرده تا زندگی کنند.

می‌بینی! تا زمانی که نانوا و آسیابان و کشاورز کارشان را به روشنی و خوبی انجام دهند، نباید مزاحم خدا شد.

اگر این آدم بیمار شود یا تب کند، تا زمانی که کارش با قرص مسکن و شربت سینه راه بیافتد که هیچ، اما اگر گرفتار مرض لاعلاجی شود، می‌رود سراغ نذر و صدقه و قربانی. اگر پزشکش وقتی به او نسخه می‌دهد بگوید این‌ها را بخور خوب می‌شوی، شب سر آسوده به بالین می‌گذارد. اما اگر بشنود که کاری از دست ما برنمی‌آید، شب تا صبح را بر سر سجاده خواهد گذراند. تا به حال چند نفر را دیده‌ای که برای سرماخوردگی همان‌قدر به خدا بیاندیشند که برای سرطان؟ اصلاً تا به حال کسی را دیده‌ای که برای بهبودی سرماخوردگی‌اش دعا کند؟

آدمی که این‌گونه نگاه می‌کند، مشرک است، کافر است، حتی اگر خودش هم نداند. خدای او هم‌عرض دیگر موجودات است. خدای او همکار کشاورز است. خدای او جانشین پزشک است. خدای او ساعت‌سازی است که پس از آن‌که ساعت را ساخته و کوک کرده و تا زمانی که پیچ و مهره و فنر کارشان را می‌کنند، کاری به کار آن ندارد. شاید گاه‌گاهی برای روغن‌کاری و تعمیر آن دستی تکان بدهد.

اما خدای قرآن این‌گونه نیست. خدایی که قرآن به ما نشان می‌دهد، هم آفریننده‌ی کهکشان است، هم راهنمای زندگی زنبور عسل و هم کنترل‌کننده‌ی تعداد قطرات باران. برای دیدن این خدا، نیازی نیست که سرطان بگیری یا از پرتگاه آویزان شوی. همین که صبح از خواب بیدار شوی و نفس بکشی، یعنی این‌که او هست. ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف لیل و النهار لآیات لاولی الالباب.

قرآن برای نمایاندن وجود خدا و وحدانیتش از نشانه‌هایی بهره می‌گیرد که همیشه پیش چشم‌های ماست. گردش فصول، چرخ روز و شب، حرکت ابرها، خواب و بیداری، همه نشانه‌هایی هستند بر این‌که خدا هست و در این هستی‌اش یکتاست.

بیا این‌بار، پس از آن‌که از ما درباره‌ی چگونگی شکفتن گل‌ها یا باراش باران پرسیدند، پیش از آن‌که از کتاب علوم مدرسه‌مان کمک بگیریم، کمی بیشتر فکر کنیم.


نوشته شده در شنبه 87/7/27ساعت 10:21 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

:قالبساز: :بهاربیست:

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ