دلمشغولی های من
عشق مرا ذوب می کند ... خم می شوم ... می شکنم ... تاب نمی آورم...
دست و پای نیازم را می شکنم ... سر آرزوهایم را زیر آب می کنم ... عاشقانه هایم
کبود می شوند.... می میرند....
عشق از من دیه می گیرد ، تو اما ، بیمه ی شخص ثالث می شوی...
حالا میدانم ... میدانم که خواهند گذشت سالهای بلند من ، بی تو !!!
چه تلخ فریب خود را خوردیم ما که از همان ابتدا در انتها به گل نشسته بودیم ...
و حال این منم :
کلاغ پیر و عقیم قصه ها .... در کنج لانه ای که هرگز به آن نرسیدم :
خیال می بافم ... گمان می پرورم ... رویا می بینم ...
درگیرم ... در گیر شعارهای دروغین این دیار که :
هر زخم دلی از ناشکری ست ، که هر خواستنی زیاده خواهی ، هر لذتی گناه ،
و هر دوست داشتن ، هوس !!!
این دیار تحفه ای نیست که دلشادم کند..
پیشکش !!!
نوشته شده در پنج شنبه 87/7/25ساعت
11:18 عصر توسط ققنوس نظرات ( بدون ) | |
:قالبساز: :بهاربیست: |