دلمشغولی های من
دست و پای نیازم را می شکنم ... سر آرزوهایم را زیر آب می کنم ... عاشقانه هایم کبود می شوند.... می میرند.... عشق از من دیه می گیرد ، تو اما ، بیمه ی شخص ثالث می شوی... حالا میدانم ... میدانم که خواهند گذشت سالهای بلند من ، بی تو !!! چه تلخ فریب خود را خوردیم ما که از همان ابتدا در انتها به گل نشسته بودیم ... و حال این منم : کلاغ پیر و عقیم قصه ها .... در کنج لانه ای که هرگز به آن نرسیدم : خیال می بافم ... گمان می پرورم ... رویا می بینم ... درگیرم ... در گیر شعارهای دروغین این دیار که : هر زخم دلی از ناشکری ست ، که هر خواستنی زیاده خواهی ، هر لذتی گناه ، و هر دوست داشتن ، هوس !!! این دیار تحفه ای نیست که دلشادم کند.. پیشکش !!!
:قالبساز: :بهاربیست: |